عکس پروفایل

دیالوگ های ماندگار سریال قورباغه

دیالوگ های ماندگار سریال قورباغه

متن های تیکه سنگین سریال قورباغه

عکس نوشته سریال قورباغه 

استوری سریال قورباغه 

دیالوگ های ماندگار سریال قورباغه

دیالوگ های ماندگار سریال قورباغه

متن های تیکه سنگین سریال قورباغه

متن های تیکه سنگین سریال قورباغه

در پانزده سالگی فکر میکردم در بیست و چند سالگی ام حتماً کدبانوی خانه ای چوبی در ییلاقی ترین خطه ی سبزه شمالم…
لباسِ محلیِ رنگارنگ به تن دارم و تنها دغدغه ام بعد از باسواد شدنِ بچه های قد و نیم قدم حتماً باید پختنِ غذاهای مورد علاقه ی همسرم باشد..
تنها زنِ باسوادِ روستایی که هنوز گاز کشی نشده…
پزشکِ جوانی که به عشقِ عطرِ شالیزار و صدای قورباغه های دم صبح، قیدِ زندگی شهری و مطبِ شیک را زده..تا بی صبرانه منتظرِ هفت ساله شدنِ سیرترشی هایش باشد..
مادری نمونه باشم..
پرتقال را با عشق از درخت های باغم بچینم و برای بچه هایم پوست بکنم..
شیرِ گاوهایمان را خودم بدوشم…
با مهارت مربای بهارنارج و شقاقل بپزم…
احتمالاً هر روز ظهر زیباترین پیراهنم را تن کنم و با قابلمه ی غذا و ترشی،تا مرکزِ بهداشتِ روستا بِدوَم تا پدرِ بچه هایم گرسنه نماند…در راهِ برگشت به خانه،دامنم پر شود از تمشک های وحشی و دستهای رنگی و زخمی ام،دردناکترین حادثه ی زندگی ام باشد…
همسرم،گاهی دم غروب با یک دسته گُلِ وحشی به خانه برگردد و بگوید:فردا برای خرید به شهر میرویم…
و من و بچه ها تا صبح از ذوق خوابمان نَبَرَد…
من امروز همان دخترِ بیست و چندساله ی ساکنِ شهرم که هنوز کاملاً پزشک نشده اما برای حالِ دلهایتان “خیال بافی” تجویز میکند…

عکس نوشته سریال قورباغه 

عکس نوشته سریال قورباغه 

مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند تا اینکه قورباغه ها علیه مارها به لک لک ها شکایت کردند. لک لک ها تعدادی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغه ها از این حمایت شادمان شدند. طولی نکشید که لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها!
قورباغه ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند. عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارها بازگشتند ولی این بار همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند. حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند. ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است، اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان؟

عکس نوشته سریال قورباغه 

عکس نوشته سریال قورباغه 

پنج قورباغه در یک برکه زندگی می کردند.یک قورباغه تصمیم گرفت بپرد.
سؤال:«چه تعداد قورباغه باقی می ماند؟»
جواب:«پنج عدد!»
«چرا؟»
«چون تصمیم گرفتن،انجام دادن نیست.»
نکته:تفاوت برنده با بازنده در عمل و بی عملی است.
هرگاه کسی طرحی را ارائه کند،می بینید که ده نفری قبل از او به این طرح فکر کرده اند،اما فقط به آن فکر کرده اند.

استوری سریال قورباغه 

استوری سریال قورباغه 

از قدیم گفته‌اند اگر اولین کاری که هر روز صبح انجام میدهی خوردن یک قورباغه‌ی زنده باشد، در طی روز خیالت راحت خواهد بود که بدترین کاری را که ممکن است در تمام طول روز برایت رخ دهد پشت سرگذاشته ای.
قورباغه شما بزرگ‌ترین و مهم‌ترین کار شماست و هدفی است که اگر اکنون کاری روی آن انجام ندهید بیشتر مایل هستید از انجام آن طفره بروید و تنبلی کنید.
همچنین این هدف می تواند بیشترین تاثیر مثبت را بر زندگی و نتایج تان در آن لحظه داشته باشد.
همچنین می گویند: اگر مجبورید دو تا قورباغه بخورید، اول زشت ترین آن ها را بخورید.

استوری سریال قورباغه 

استوری سریال قورباغه 

دوست داشتن را باید گفت. چرا که این غنی ترین حس دنیا، باید در زبان ما، در نگاهمان، در دل‌هامان، در هوایی که نفس می‌کشیم جاری باشد. باید جسارت گشودن قلب ها را از گفتن چیزهای قشنگ شروع کرد تا یاد بگیریم حرف زدن و درست حرف زدن کلید خوشبختی آدم‌هاست، حتی اگر موافق هم نباشیم. چرا که هیچکس، هیچ‌وقت نباید از ابراز خوشی‌ها یا از وجود دردهایش بترسد.

استوری سریال قورباغه 

استوری سریال قورباغه 

مثلِ وقتهایی که بعد از چند ماه دنبال آهنگی گشتن، توی تاکسی میشنویش…
مثل وقتهایی که کل خانه را زیر و رو میکنی برای پیدا کردن چیزی و شش ماه بعد زیر تخت پیدایش میکنی…
مثلِ پوتینی که آخر زمستان حراج میخورد…
مثلِ لباسی که تازه اندازه ات شده و دیگر مدلش دلت را نمیلرزاند…
مثلِ سفری که پنج سال قبل آرزویش را داشتی و حالا سهمت شده…
مثلِ کفشِ قرمزی که پنج سال پیش دوستش داشتی و حالا خاک میخورد بالای کمدت…
مثلِ وقتی ساعت ۳ صبح هوایِ دربند به سرت میزند و شش صبح که راهی شدی لبخند هم روی لبت نداری…
مثلِ عکسی که برای پیدا کردنش کل آلبوم ها را ورق زدی و وقتی از سرت هوای دیدنش افتاد،لای کتاب پیدایش میکنی…
دوست داشتن های از دهن افتاده،
دیدن هایِ خیلی دیر،
برگشتن های بی موقع؛
دردی دوا نمیکند،
حسرت آن روزهایت را جبران نمیکند،
و تو را به آن روزهایی که اتفاق افتادنشان معجزه زندگیت بود برنمیگردانند…
فقط تمام زندگیت را پر از این سوال میکند:
چرا همان موقع نه،چرا حالا….

استوری سریال قورباغه 

استوری سریال قورباغه 

نقطه ضعف کاری رو با آدم میکنه که شکنجه با آدم…
‏شکنجه های طولانی…
‏اما بدون درد و خونریزی!!

استوری سریال قورباغه 

استوری سریال قورباغه 

تو حواست به پشت سرته ولي من از جلو ميام عادت دارم ترس رو تو چشماي طعمه ببينم…

استوری سریال قورباغه 

وضعیت  واتس آپ سریال قورباغه

من همیشه یه صندلی واسم کم بوده، کتم واسم تنگ بوده، کفشام برام کوچیک بوده، ساعتم خواب می‌مونده و من ازش جلوتر حرکت می‌کردم، دنیا برای من جای کوچیکیه، احساس می‌کنم همه جا بستس و نمی‌تونم نفس بکشم، انگار همه این لحظه‌ها رو قبلاً دیدم، درختا، صدای آبشار، قورباغه‌ها، اونا رو زمانی می‌بینم که در حال مردنم…

وضعیت  واتس آپ سریال قورباغه 

وضعیت  واتس آپ سریال قورباغه 

خدا شما ها رو بیشتر از ما دوست داره
شما به دنیا میاین تا آدما خودشون رو به شما ثابت کنن
ما به دنیا میایم که خودمون رو به دیگران ثابت کنیم…

وضعیت  واتس آپ سریال قورباغه 

هرجنایت سه ضلع داره
کسی که قربانی شده،
کسی که جنایتکاره
و کسی که بهشون نگاه میکنه…

منبع تصاویر : کانال  قورباغه 

گرد اورنده سایت  بزرگ پروفایل  پیکچرز 

نظر خود را بنویسید

نظر شما پس از تایید مدیریت درج خواهد شد

هنوز نظری ثبت نشده است ، اولین نفری باشید که نظر میدهید !