عکس نوشته یلدات مبارک
یلدات مبارک , عکس پروفایل یلدات مبارک , کلیپ یلدات مبارک , یلدات مبارک , پیشاپیش یلدات مبارک شب یلدات مبارک ,
اکبر جان یلدات مبارک???
اصغر جان یلدات مبارک???
تقی جان یلدات مبارک???
نقی جان یلدات مبارک???
احمد جان یلدات مبارک???
جواد جان یلدات مبارک ???
امین جان یلدات مبارک???
سحر جان یلدات مبارک???
میثاق جان یلدات مبارک???
رامین جان یلدات مبارک???
رضا جان یلدات مبارک???
محمد جان یلدات مبارک???
از دو سه روز قبلش هدیه میگرفتند. توی خانواده ما رسم بود برادرها برای خواهرهایشان چیزی بگیرند و شب یلدا هدیه بدهند. ما یک عمه داشتیم. چهار برادر برای خواهرشان هدیه میگرفتند, عمه توی کرج ساکن بود, شب یلدا میرفتیم خانه عمه جان. همه عموها بودند, انار بود, هندوانه بود, تنقلات بود, دور کرسی جا نمیشد, ما بچه ها توی سروکله هم میزدیم, زمان از دست همه در میرفت, گاهی ساعت دو سه شب میرسیدیم خانه و فردایش هم مدرسه بود و بزرگترها هم باید سرکار میرفتند ولی باز کسی خسته نبود, آن دور هم بودنها انگار انرژی بیشتری به آدم میداد, یادم هست یکی دوباری برف هم آمد آن سالها, شب یلدا رنگ داشت آنموقع ها.مثل حالا توی هیاهوی زندگی گم نشده بود.
نمی دانم انگار از یک جایی به بعد کوچه ای را اشتباه پیچیدیم و گم شدیم…
مهدی جان یلدات مبارک???
حالا دیدی؟!
پاییز هم تمام شد
یلدا هم گذشت
زمستان هم تمام میشود
هیچ چیز پایدار نیست!
اما دلی که تنگ باشد
همش به دنبال بهانه میگردد
که دل تنگی اش را با یک فصل
یا یک شب توجیه کند!
این ها تقصیر هیچ کس نیست …
مشکل دل هایمان است
که زود به زود
و برای کسانی تنگ میشود که
خیلی هایشان لیاقت این دلتنگی را ندارند!
امیر جان یلدات مبارک???
محال است مصاحبه تلویزیونی خواننده های لس آنجلسی را ببینی و یک نفر از آنها دلش برای ایران تنگ نشده باشد ، من که پیش خودم میگفتم همه ی این حرفها تظاهر است ، مگر می شود وسط آن همه زرق و برق و خوشی ، وسط خیابان های سنگفرش شده و تمیز با یک برگر مک دونالد آدم دلش بگیرد ، حتما مخشان پاره سنگ برداشته است ، مگر می شود آدم دلش برای این ترافیک های سنگین ، هوای آلوده و شهر های ساده تنگ شود
آخر چه چیز اینجا دلتنگی دارد که از آن سر دنیا بیایند اینجا ، هوس اینجا را بکنند
اما با خودم گفتم شاید دلشان حلیم داغ ساعت ۶ صبح بخواهد ، یا یک مشت نخودچی کشمش که مادربزرگ بریزد توی جیبشان ، بخواهند کنار جاده شمال لواشک بخرند ، شاید دلشان کرسی شب یلدا بخواهد نه درخت کریسمس ، گفتم شاید قرمه سبزی های فرنگ هرچقدر هم خوب باشد به دهانشان مزه نمی کند ، شاید از سیگار های فیلتر دار خسته شده اند ، نفسشان دود سنگین می خواهد
بهمن می خواهد
تیر می خواهد
گفتم شاید دلشان جا مانده است
شاید عشقشان را جا گذاشته اند .
مرضیه جان یلدات مبارک???
هر چیزی باید سر جای خودش اتفاق بیفتد،
قبول داری؟
مثلاً تگرگ، باید اردیبهشت را به دلواپسی بکشاند، گیلاس، جایش، چلّه مرداد است…
برگها باید وسط مهر، با رویی زرد و نارنجی،
بریزند روی سنگفرش خیابان،
شب یلدا، پرده را که میزنی کنار،
باید برف را ببینی که بی صدا می آید…
و اما عشق…
من می گویم تنها چیزی ست که نباید سر وقت بیاید!
باید وقتی برسد که تو دست و پایت را گم کنی،
ناگهان… سریع…بی معطلی…
درست بخورد وسط زندگی آدم…
زمانی که فکر می کنی همه چیز سر جای خودش نشسته،
بیاید و تمام بنیان بودنت را به هم بریزد…
باید طوری عاشق بشوی که مجبور باشی تمام برنامه های زندگیت را از اول بچینی ، و حتی گاهی وقت ها قبول کنی که برنامه ریزی هیچ کمکی به تو نمی کند ….
باید رها باشی ….
جوری که انگار خودت هم دیگر، سر جای همیشگی ات نیستی،
بزنی بیرون…
تمام روزهایت، شعر بگویی، شاعر شوی…
اصلا” چرا پیچیده اش کنیم…
ساده بگویم…
“عشق “بی موقع که بیاید،
اسمش می شود “معجزه”….
چیزی شبیهِ استجابت تمام دعاهای به آسمان رسیده و نرسیده ات…
می شود حسّ نابِ تمامِ آنچه که دلِ دیوانه ات یک عمر انتظارش را می کشید و تو نمی دانستی چه می خواهد ….
آن وقت، هر زمان که چشمان او حضور داشته باشد، تو غرق در آرامش می شوی و حس و حالت بهاری می شود….
خودبهخود، عطر بهار نارنج می پیچد …
گرفتی چه گفتم؟
وقتی همه چیز سر جایش باشد…
یک جای کار دارد لنگ می زند جانم!
طاهره جان یلدات مبارک???
بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر …
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان …
قراری طولانی به بلندای یک شب….
شب عشق بازی برگ و برف…
پاییز چمدان به دست ایستاده ….
عزم رفتن دارد….
آسمان بغض میکند …میبارد…خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست ..دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ….
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..دستی تکان میدهد ……قدمی برمیدارد سنگین و سرد
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز… و….تمام میشود …
پاییز ای آبستن روزهای عاشقی …رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر
هادی جان یلدات مبارک???
هر چیزی باید سر جای خودش اتفاق بیفتد،
قبول داری؟!
مثلاً تگرگ، باید اردیبهشت را به دلواپسی بکشاند، گیلاس، جایش، چلّه مرداد است
برگها باید وسط مهر، با رویی زرد و نارنجی،
بریزند روی سنگفرش خیابان،
شب یلدا، پرده را که میزنی کنار،
باید برف را ببینی که بی صدا می آیدو اما عشق…
من می گویم تنها چیزی ست که نباید سر وقت بیاید!
باید وقتی برسد که تو دست و پایت را گم کنی،
ناگهان، سریع، بی معطلی…
درست بخورد وسط زندگی آدم…زمانی که فکر می کنی همه چیز سر جای خودش نشسته،
بیاید و تمام بنیان بودنت را به هم بریزد…
باید طوری عاشق بشوی که مجبور باشی تمام برنامه های زندگیت را از اول بچینی و حتی گاهی وقت ها قبول کنی که برنامه ریزی هیچ کمکی به تو نمی کند…
باید رها باشی
جوری که انگار خودت هم دیگر، سر جای همیشگی ات نیستی،
بزنی بیرون…
تمام روزهایت، شعر بگویی، شاعر شوی…اصلا چرا پیچیده اش کنیم
ساده بگویم
“عشق” بی موقع که بیاید،
اسمش می شود “معجزه”
چیزی شبیه استجابت تمام دعاهای به آسمان رسیده و نرسیده ات…
می شود حس ناب تمام آنچه که دل دیوانه ات یک عمر انتظارش را می کشید و تو نمی دانستی چه می خواهد…
آن وقت، هر زمان که چشمان او حضور داشته باشد، تو غرق در آرامش می شوی و حس و حالت بهاری می شود…خود به خود، عطر بهار نارنج می پیچد…
گرفتی چه گفتم؟!
وقتی همه چیز سر جایش باشد…
یک جای کار دارد لنگ می زند جانم!
صادق جان یلدات مبارک???
+همیشه مهنازو عین روز اول دوست داشتم. مثل عکسهای عروسیمون که توی این ده سال بارها چاپ کردم و همیشه نو بود. دوست داشتن اونهم گفتم درست مثل روزهای اول همیشه نو بود. تر و تازه بود.
-تر و تازه بود؟!
+یک پاکت بزرگه همش عکسهای مهنازه، میخوام براش پست کنم.
-یعنی چی؟!
+آخرشه پریا!
-یعنی؟
+آخرشه! در و دیوار این خونه داره عذابم میده پریا!
-بذار عذابت حامد! این تیغ تیزی که به جونت افتاده، بذار خراشت بده! بذار زخمت بزنه! انقدر زخمت بزنه تا تیزیش کم بشه!
+باشه! هرچی تو بگی پریا، ولی این زخم ها مرهم نمیخواد؟!
سارا جان یلدات مبارک???
یلدا شبی ست مُردّد
میانِ رفتن و ماندن،که نمی داند
ما را کنارِ هم تماشا کند یا به آغوش صبح برسد!
یلدا شبی ست کوتاه که از حسادت
موهایِ تو کِش می آید به تنِ ماه!
یلدا شبی ست عاشق
که شعرهایم را با عطرِ پیرهنت
برای یک دنیا میخواند!
یلدا شبی ست دلتنگ
که پشت پنجره با صدایِ مرغِ سحر
سیگار می کشد!
یلدا شبی ست رویایی
وقتی قرار است برای تماشا کردنِ تو از راه بیاید!
یلدا شبی ست که بیشتر دوستت خواهم داشت
طولانی تر کنارم خواهی ماند
و دیرتر پشت پلکهایم به خواب خواهی رفت!
یلدا معجزه ای ست که به عشق ایمان بیاوریم
پس دوستم داشته باش
شبیهِ یلدا
با طعمِ عشق
با عطرِ ترنج
مینا جان یلدات مبارک???
آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز عاشقانه ی من ناگزیر بود
من بارها به سوی تو باز آمدم، ولی
هر بار دیر بود!
لیلا جان یلدات مبارک???
دقیقه ی آخر
پاییز، تقویم را معطل می کند
شاید برگردی…
یلدا مگر همین نیست؟!
مریم جان یلدات مبارک???
یلدا آخرین دلبریِ پاییز است
مانند زنی که درست لحظهی رفتن،
گیسوان مشکی بلندش را باز میکند…
زهرا جان یلدات مبارک???
یلدا” می رسد تا با نفس های زمستانی و سردش، آدم ها را برای گرم شدن، به هم نزدیک کند، که کینه ها را بشوید و دل ها را صاف تر از همیشه کند و چه میچسبد نوشیدنِ یک استکان چایِ داغ، در شبی سرد و برفی، وقتی عزیزترین های زندگیات کنارت نشسته اند و با تماشا و همصحبتیشان، عشق میکنی…
وقتی با یک دقیقه زمانِ اضافه؛ یک عمر خاطرهی خوب برای روزهای دلگیری ات پس انداز میکنی و هرکجا که تنها و بی پناه شدی، یادت میافتد؛ تو کسانی را داری که به اندازه ی تمامِ دانه های برف، برایت آرزوهای خوب دارند، و دلگرم می شوی به حمایتِ آنهایی که دورند و از هرچه نزدیک است، به تو نزدیک تر…
یلدا یعنی؛ آدم ها برای سلامتِ نفس و جانشان و برای زنده ماندن؛ “عشق” می خواهند، و شاید ناب ترین حالتِ عاشقی، از سمتِ کسانی باشد که کنارشان قد کشیده ای و جزءِ لاینفکِ بهترین خاطراتِ تواند. همان ها که با گرمیِ حضورشان، جهان را جای بهتری می کنند برای زیستن…
یلدا یعنی؛ قدرِ با هم بودن ها را بدانیم، که بیشتر کنارِ هم باشیم، که حواسمان به ناب ترین های زندگیمان باشد!
ای کاش هیچ خانه ای خالی از عشق نباشد و آدم های خوب، هرکجا که هستند و هرکجا که می روند؛ شاد و خوشبخت باشند، که شاد بودن، حقِ هر آدمی و گرم ماندن، حقِ هر خانه ایست!
فاطمه جان یلدات مبارک??
?
موهایم به بلندای شب یلدا رسیده
چشمانم سیاهی میرود اما
از وقتی چله نشینت شده ام
دستانم به دستان مه و خورشید گره میخورد
و نور میچینند،
و آنقدر زیبا شده ام که
همه سبد سبد هندوانه زیر بغلم میگذارند!
چه فایده همه ی اینها
که ندارمت تا بلندترین شب سال را
در آغوشت تا ماه شب چهارده سفر کنیم…
جعفر جان یلدات مبارک???
یلدا منم که چمدانم را جمع کرده ام که بروم
اما نه جایی جز اینجا و نه کسی را به جز تو
و نه دلی برای رفتن دارم
می مانم، می مانم، می مانم
تا صبحی که دیرتر از تمام صبح های دیگر میرسد
من طولانی ترین شب سالم
دم رفتنم اما دلم نمی آید دل بکنم و بروم
من دیر تمام میشوم مثل یلدا
اما من هم تمام میشوم بالاخره!
باقر جان یلدات مبارک???
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها را
منِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را؟
مثل یک کودکِ مبهوت که مجبور شود
تا به نقاشی اش آبی نکشد دریا را
حرف را میشود از حنجره بلعید و نگفت
وای اگر چشم بخواند غمِ نا پیدا را
عطر تو شعر بلندیست رها در همه سو
کاش یک باد به کشفت برساند ما را
تو همانی که شبی پر هیجان می آیی
تا فراری دهی از پنجره ها سرما را
فال میگیرم و میخوانی و من میخندم
بِنشین چای بخور خسته نباشی یارا!
سجاد جان یلدات مبارک???
بین خودمان باشد
یعنی
بین من و شمایی که این را میخوانی
یک دوست داشتن هایی هست
آرام
نرم
لطیف
مثل شبنم که روی گلبرگ نشسته باشد
من ندیدم ها
اما آقا بزرگ یک شب یلدا صدایم زد و گفت که هست!
گفت که می آید خودش!
گفت پیدایش میشود!
بین خودمان میماند…
شما احتمالا جایی ندیدی اش؟
عکس نوشته علی یلدات مبارک
یلدا؛
تمام شب هاییست که نباشی،
کمی تاریک تر،
کمی طولانی تر…
حسن جان یلدات مبارک???
یک شبِ یلدا
مردمانِ زیادی سازهایشان را بر میدارند
زیباترین آهنگها را مینوازند
تا من عاشقانهترین شعرم را برایت بخوانم
تا تو مستِ عطرِ شب بو ها
تا تو عاشق یک دسته گلِ یاس شوی
و تو خواهی دید
که تمامِ دنیا بیدار مانده است
تا به آغوشم بیایی
و من دیوانه وار بگویم
” دوستت دارم”…
حسین جان یلدات مبارک???
منبع تصاویر عاشقانه
منبع متن ها : سایت پروفایل پیکچرز
نظر خود را بنویسید